Tuesday, May 31, 2011

برای گل در قفس-نسرین ستوده/حمید حمیدی






خرداد 1390



تغییر برای برابری - سلام اي گل در قفس، سلام ستاره پر نور در ظلمت شب،سلام مفهوم عدالت،سلام مظهر انسانیت و عشق ،سلامی از ميان فاصله من با تو.سلام من به تمامی فاصله‌هاست. تو خورشيدي و اين فاصله ها ابر؟ نه، باران است، فاصلۀ ميان ما، باران است. باراني كه گرچه نمناكي‌اش را حس نمي‌كنم، اما طراوتش با من است. گويي كه تو خود باراني و اين باران اگر نبارد ... كوير مي‌شويم، كويري خشك، بي آسمان، بي نور، بي ستاره، و كوير بي ستاره به چه كار آيد، بي باراني كه ببارد؟ ای باران عشق و امید،سالروز بارش و ورودت به هستی مبارک باد.

سلام نسرین عزیز و دوست داشتنی. وقتي تصویرت را دیدم که چه عاشقانه آغوش قفل شده ات را بر گردن شریک زندگیت انداخته ای ، به وجد آمدم و با خود گفتم،دلش عاشق است و حضورشریک در آغوشش، کاری به دستان قفل زده ندارد.در آن لحظه دوست داشتم که تو و رضای عزیزم را در آغوش بگیرم و تمام وجودم را نثارتان کنم. مادر بزرگم می گفت :براي درمان بيقراري،باید چله نشین نگاه یار شد،و امروز رضا و دوستانت پس از چله نشينی نگاه معصوم تو،تو را از نزدیک دیدند و عکسهایتان به اینسوی دنیا ارسال شد.با خود فکر میکردم که چه خوب می شد که تو و رضای عزیز را از نزدیک میدیدم. چشمهایم را بستم و در خیال، پرده ها را کنار زدم و به دور دست خيره شدم. شب چتر خود را بر سر شهر باز کرده است، انگار خواب همه ي مردم را بلعيده است. تنها ماه، اين عابر گم شده در راه، بيدار بود. ببين امشب از روحیه و عشق انسانی تو، شيدايي شور شبانگاهي، در جان واژه هايم نيز ريشه داونده است. خورشيد مهربان عدالت!

در مسيرآمدنت چشمها گمشده بودند وتو در قلب مشتاق و پر تپش یارانت فرود آمدی و در جانشان طلوع کردی.از همه پنجره­ها عبور کردی و دلتنگی ها را خط زدی.به شوق ديدن تو، کبوتري از گريبانشان به سمت تو بال گرفت. تو یارانت را از پنجره تاريک و جاده بي انتها، انتظار می کشیدی و یارانت آمدنت را نفس مي کشیدند. ... گوئی برخی نمیدانند که ما جز قلبی سرشار، هیچ چیز نداریم که به یکدیگر هدیه کنیم.

میدانم که نیمای کوچک و مهرآوای دلبندت هر روز صبح با یاد تو،چشمهایشان را در چشمه ياد تو شستشو ميدهند و با طنین صدای تو که در خانه پیچیده است ،زندگی را آغاز می نمایند. پلکهايشان به دنبال توست و براي ديدن تو پاهايشان درکوچه ها و خیابانها راه میرود.حتما شبها خواب تو را می بینند.

نسرین عزیز!هرگاه اين نامه به دستت رسید بر واژه هاي بي تکلف آن ازمهربانيت ببار تا فرزندان و تمامی عزیزانت، چونان پرنده گان تشنه به سمت آغوشت به پرواز درآيند.

هرروز در انتظارم تا قاصدک خبري از توو دیگر عزیزان در بندمان برايم بياورد. مي دانم که تو مي آيي و در هر قدمت، شاخه ای از عاطفه خواهي کاشت و قاصدکي را آزاد خواهي ساخت. با آمدنت طراوت و زندگي در رگهاي صبح جريان پيدا خواهد کرد. به انتظارت مي مانیم تا تو بیایی،چون، روز،سرانجام باز آمدنی است.

نه، نه، این وهم نیست

باوری است مرا

که روز باز آمدنی است.

اگر که روز را ندیده ایم

ولی روزگاران را زیسته ایم.

یادت می آید؟

مثل شب نیست،سپید است

ماه را نوکر نیست

جامه اش خورشید است.

حمید حمیدی

بامداد دوشنبه 9 خرداد



--
http://www.campaignforequality.info/
http://www.campaignforequality.info/english
http://photoforchange.com/
http://asre-nou.net/
http://www.humanrights-ir.org/

Sunday, May 29, 2011

ایران یک پارچه با تمام اقوامش زیباست

بیا با من مدارا کنی که من مجنونم خسته ام

بازار خرمشهر با صدای محسن چاوشی

در شب سرد زمستانی نیما

دود می خیزد



دود می خیزد ز خلوتگاه من
کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟
با درون سوخته دارم سخن
کی به پایان می رسد افسانه ام ؟
دست از دامان شب برداشتم
تا بیاویزم به
گیسوی سحر
خویش را از ساحل افکندم در آب
لیک از ژرفای دریای بی خبر
بر تن دیوارها طرح شکست
کس دگر رنگی در این سامان ندید
چشم می دوزد خیال روز و شب
از درون دل به تصویر امید
تا بدین منزل پا نهادم پای را
از درای کاروان بگسسته ام
گر چه می سوزم از
این آتش به جان
لیک بر این سوختن دل بسته ام
تیرگی پا می کشد از بام ها
صبح می خندد به راه شهرمن
دود می خیزد هنوز از خلوتم
با درون سوخته دارم سخن


سهراب سپهری - دفتر شعر مرگ رنگ





Monday, May 23, 2011

خواب ابریشم

یاران؛
توجه شما را به مستندی از دید من بسیار ارزشمند ساختۀ خانم ناهید رضائی جلب میکنم

Part-1


Part-2


Part-3


Part-4


Part-5

Tuesday, May 17, 2011

بیانیه جمعی از فعالان جنبش زنان در اعتراض به شرایط ضد انسانی زندان زنان قرچک ورامین

روز دوشنبه 19 اردیبهشت ماه 1390، رئیس سازمان زندان ها خبر از انتقال تمامی زندانیان زن استان تهران به زندان قرچک ورامین داد. براساس گزارش های منتشر شده، تاکنون تعداد زیادی از زنان زندان رجایی شهر کرج و اوین به این مکان منتقل شده اند. در این میان زندانیان سیاسی زن نیز بی بهره نبوده اند. در گزارش منتشر شده از سوی زندانیان سیاسی زن که به این زندان منتقل شده اند، زندان قرچک ورامین واقع در بیابان های اطراف تهران است. زندانیان در رابطه با جایگاه جغرافیایی این زندان می گویند: «همین بس که ما همچنان در عجبیم از آن که خانواده های ما چگونه خواهند توانست برای ملاقات با ما به این ینگه دنیا بیایند؟».

این زندان شامل هفت سوله و در هر سوله بیش از ۲۰۰ زندانی نگهداری می شوند. عدم وجود کوچک ترین سیستم برای تهویه هوا؛ ایجاد ناراحتی های تنفسی جدی به دلیل بوی فاضلاب و شدت گازهای ناشی از آن و وجود تنها دو سرویس بهداشتی با دو اتاقک حمام برای بیش از ۲۰۰ نفر در هر سوله که همان محل شستن ظرف و لباس و استحمام نیز هست، زندان ورامین را به مکان مخوفی تبدیل کرده که از حداقل امکانات بهداشتی و رفاهی بی بهره است. محدودیت های به وجود آمده به خاطر سرویس های بهداشتی، عملا باعث شده است تا بسیاری از زندانیان از محیط سوله و مابین تخت ها به عنوان "سرویس بهداشتی" استفاده کنند. زندانیان از سه وعده غذایی منظم روزانه بی بهره هستند و تنها به میل زندانبان به آنها غذا داده می شود زیرا جیره غذا و آبشان کافی نیست. به گفته زندانیان، از آنجا که بسیاری از زندانیان کم سن و سال حتی زیر ۱۸ سال نیز در این زندان نگهداری می شوند، به وضوح می توان مشکل سوءتغذیه جدی را در میان بسیاری از آنها مشاهده کرد.

شایان ذکر است کلیه این موارد، برخلاف آیین نامه اجرایی زندان هاست. بر اساس ماده 91، 92 و 93 آیین نامه اجرایی زندانها محکومان می بایست از حقوق مربوط به بهداشت زندانیان مانند فراهم کردن پوشاک مناسب، رفع نیازمندی های بهداشتی (به ویژه برای زنان)، تهیه برنامه غذایی مناسب که دارای كالري و ويتامينهاي كافي باشد در سه وعده صبحانه، نهار، شام به همراه چاي يا آب آشاميدني سالم، برخوردار باشند. بر اساس ماده 100 و 108 آیین نامه نیز وضـع اماكن زندان بايد بر اساس اصول بهداشتي باشد و گرمابه و دستشوئي زندان بايد هميشه تميز بوده و به اندازه كافي دوش سرد و گرم در دسترس محكومان گذاشته شود. همچنین بر اساس تبصره 1 ماده 234 آیین نامه، محکومان می بایست به درخواست شخصی در نزديكترين زندان محل سكونت خانواده خود تحمل كيفر کنند تا خانواده آنها بتوانند به راحتی برای ملاقات آنها بیایند.

متاسفانه به رغم موارد قانونی یاد شده، شاهد آن هستیم که در زندان نیز – مانند خانواده، اجتماع و قانون – بر زنان این سرزمین ستم وارد شده و اعتراض آنان به این شرایط ضد انسانی مثل همیشه با سرکوب و خشونت مواجه شده است. تا جایی که خانواده زنان زندانی نگران مرگ تدریجی فرزندان خویش و تبدیل این مکان به کهریزکی دیگر هستند.

ما جمعی از فعالان جنبش زنان ایران، ضمن اعتراض به ادامه بازداشت زندانیان سیاسی و به طور خاص نگهداری زندانیان زن در زندان قرچک ورامین تحت چنین شرایطی، خواستار تعطیلی فوری کلیه زندان های غیر قانونی و فاقد استاندارد، فراهم آوردن امکانات بهداشتی و رفاهی مناسب (با در نظر گرفتن نیازهای ویژه زنان و فرزندان ایشان)، اجرای اصل تفکیک مجرمین و در نهایت رعایت کلیه حقوق اولیه همه زندانیان -چه زندانیان سیاسی، چه غیر سیاسی- هستیم. ما امضا کنندگان این بیانیه همچنین انتظار داریم که صدای اعتراض مان پیش از رخ دادن فاجعه ای دیگر در این زندان، مورد توجه مسئولان قضایی قرار گیرد.

Monday, May 16, 2011

قیام مردم اهواز و سکوت جنبش سبز








30 روز از قیام 15 آپریل مردم اهواز میگذرد.قبل از 15 آپریل نیروهای دولتی برای ایجاد رعب و وحشت بیش از 300 نفر را درستگیر کردند و مردم را تهدید کردند در صورت شرکت در تظاهراتها زندانیان آزاد نخواهند شد ولی مردم رشید اهواز که از ظلم آخوندی و خسته شده بودند بر قیام خود اصرار کردند و در روز 15 آپریل جمعیت های زیادی به خیابانها آمدند.

نیروهای دولتی که دستور آتش را از تهران با خود آورده بودند بیرحمانه به سمت مردم آتش گشودند و درگیری هایی در مناطق مختلف بین تظاهرات کنندگان و نیروهای دولتی بوقوع پیوست.

بعد از 15 آپریل دولت آخوندی موج اعدام ها در اهواز را شروع کرد و بسیاری از زندانیان ، از 15 ساله تا 60 ساله را اعدام کردند.

در منشور جنبش سبز ، یکی از ارزشهای بنیادین این جنبش این گونه معرفی شده است :

فارغ از کرامت انسانی و حقوق بنیادین بشر، فارغ از مذهب، جنسیت، قومیت و موقعیت اجتماعی و استقرار و تضمین موازین حقوق بشر به عنوان یکی از مهم ترین دستاوردهای تاریخ و حاصل خرد جمعی همة انسان ها، مورد تأیید و تأکید جنبش سبز است. این حقوق خدادادی است و هیچ فرمانروا، دولت، مجلس، محکمه یا قدرتی نمی تواند تحت هیچ شرایطی یا بهانه ای آن را لغو یا به صورت ناموجه و خودسرانه محدود کند. تحقق این امر مستلزم احترام به اصولی چون برابری همگان در برابر قانون، مدارا با مخالفان، گفتگوی همگانی و منصفانه، حل مسالمت آمیز مناقشات ملی، منطقه ای و صلح طلبی جهانی و مقاومت جدی در برابر تبعیضات قومی، جنسیتی، طبقاتی و مذهبی است که خود در پرتو ایجاد زمینه های لازم برای فعالیت آزاد احزاب، رسانه های مستقل، جلوگیری از سانسور، دسترسی آزاد به اطلاعات، گسترش و تعمیق فضای مدنی، احترام به حریم خصوصی افراد، فعالیت آزادانة تشکل ها و شبکه های اجتماعی غیردولتی و اصلاح قواعد و مقررات در جهت حذف هرگونه تبعیض میان شهروندان امکان پذیر است..



جنبش سبز خود را یک جنبش مردمی آزادی خواه ، و مدافع از آزادی خواهان میداند.

جنبش سبز همواره بصورت رسمی دفاع خود را از مردم مظلوم سوریه و شیعیان ظالم بحرین اعلام کرده بود ولی میبینیم که یکی از قیامهای مردمی در کشوری که این جنبش در آن متولد شده است را نادیده میگیرند و هیچ گونه خبری از آن را منعکس نمیکنند.

دلیل آن چیست؟؟

جنبشی که خود را مدافع حقوق بشر ، آزادی خواه و طرفدار آزادی خواهان معرفی میکند ، اکنون که در ضعف و ناتوانی بسر میبرد و قدرتی در دست ندارد یکی از قیام های بزرگ در ایران را نادیده گرفت ، چه تضمینی وجود دارد در صورتی که این جنبش حکومت مردمی را تشکیل دهد همانگونه که حقوق مسلم اعراب برای اعتراض را نادید گرفت حقوق مسلم اعراب ایران برای زندگی و حقوق اولیه را نادیده نگیرد؟؟

Sunday, May 15, 2011

زندگی یعنی چه؟


شب آرامی بود

می روم در ایوان، تا بپرسم از خود

مادرم سینی چایی در دست

گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من

خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا

لب پاشویه نشست

پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد

شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین

:با خودم می گفتم

زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

رود دنیا جاریست

زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟

!!!هیچ

زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند

شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت

زندگی درک همین اکنون است

زندگی شوق رسیدن به همان

فردایی است، که نخواهد آمد

تو نه در دیروزی، و نه در فردایی

ظرف امروز، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با، امید است

زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک

به جا می ماند



زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ

زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود

زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر

زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ

زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق

زندگی، فهم نفهمیدن هاست

زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست

آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم

در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل برگیریم

رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم

زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است

وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست

زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند

چای مادر، که مرا گرم نمود

نان خواهر، که به ماهی ها داد

زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم

زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت

زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست

لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست

من دلم می خواهد



قدر این خاطره را دریابیم.



سهراب سپهری

Thursday, May 12, 2011

نامه نادر ابراهیمی به همسرش




همسفر!
در این راه طولانی
که ما بی خبریم
و چون باد می گذرد،
بگذار خرده اختلاف هایمان، با هم باقی بماند
خواهش می کنم !
مخواه که یکی شویم، مطلقا یکی.
مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت، دوست داشته باشم.
و هر چه من دوست دارم، به همان گونه، مورد دوست داشتن تو نیز باشد.
مخواه که هر دو، یک آواز را بپسندیم.
یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را
و یک شیوه نگاه کردن را.
مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه مان یکی، و رویاهامان یکی.
هم سفر بودن و هم هدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست.
و شبیه شدن، دال بر کمال نیست. بلکه دلیل توقف است.
عزیز من !
دو نفر که عاشق اند، و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است؛
واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قله ی علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند.
اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق.
و یکی کافیست.
عشق، از خودخواهی ها و خود پرستی ها گذشتن است.
اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست.
من از عشق زمینی حرف می زنم، که ارزش آن در "حضور" است،
نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.
عزیز من !
اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد.
بگذار در عین وحدت مستقل باشیم.
بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم.
بخواه که همدیگر را کامل کنیم، نه ناپدید.
بگذار صبورانه و مهرمندانه، درباب هر چیز که مورد اختلاف ماست، بحث کنیم.
اما نخواهیم که بحث، ما را به نقطه ی مطلقا واحدی برساند.
بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند، نه فنای متقابل.
اینجا، سخن از رابطه ی عارف با خدای عارف در میان نیست.
سخن از ذره ذره ی واقعیت ها و حقیقت های عینی و جاری زندگیست.
بیا بحث کنیم.
بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم.
بیا کلنجار برویم.
اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم.
بیا حتی اختلافهای اساسی و اصولی زندگی مان را، در بسیاری زمینه ها، تا آنجا که حس می کنیم دوگانگی، شور و حال و زندگی می بخشد،

نه پژمردگی و افسردگی و مرگ،... حفظ کنیم
من و تو، حق داریم در برابر هم قد علم کنیم.
و حق داریم، بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم، بی آنکه قصد تحقیر هم را داشته باشیم.
عزیز من !
بیا متفاوت باشیم ...


نادر ابراهیمی

Monday, May 9, 2011

تغـییر


به راه یک اتفاقم

نه شاکی ام و نه غر می زنم

فقط در سکوت خودم / منتـــــظرم...


به قول یه دوست :

تعویض یا تبدیل نمی خواهم / دلم " تغـییر " می خواهد !

تغییری که درونم را دگرگون کند

روشن کند

امیدوار کند

چیزی که ابدی باشد و برای یک بار هم که شده

بیشتر از " یک لحظه " دوام داشته باشد !

با خودم می گویم شاید ....

شاید هنوز وقتش نرسیده

کسی چه میداند

شاید هنوز راه رسیدن را پیدا نکرده

اما حسی به من می گوید بالاخره پیدا می کند

و تا آن روز فقط از من یک چیز می خواهد ...





باشد ای اتفاق ! ...

گرچه کمی پیرتر شده ام

با اینکه دیگر مثل آنوقت ها عجیب نیستم

اما خیالت راحت باشد ، من

صبورم ... .



منبع:وبلاگ فرداد

خواستگاری



بی‌ ترس

بی‌ ادعا،

ساده

درست شبیه خواب و نان

می‌ آیم

کنارت بمانم!



نه سواد خوبی‌ دارم

و نه شغل خوب

در آمدم هم

به بازووانم بستگی دارد

همان که به نرخ دوران

نان نمی‌‌خورم

جای بسی‌ شکر است!

من

چقدر صادقانه

چقدر بی‌ ریا

به خواستگاری ات خواهم آمد!

(بهرنگ قاسمی)

Sunday, May 8, 2011

عاشقانه




ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تو ام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادی‌ام بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم ز آلودگی‌ها کرده پاک

ای تپش‌های تن سوزان من
آتشی در سایۀ مژگان من
ای ز گندم‌زارها سرشارتر
ای ز زرین شاخه‌ها پُر بارتر
ای در بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردیدها
با تو ام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست

این دلِ تنگِ من و این بار نور؟
هایهوی زندگی در قعر گور؟

ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پیش از اینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمی‌انگاشتم

درد تاریکی‌ست دردِ خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن
سرنهادن بر سیه‌دل سینه‌ها
سینه آلودن به چرکِ کینه‌ها
در نوازش، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن
زر نهادن در کفِ طرارها
گم‌شدن در پهنۀ بازارها

آه ای با جان من آمیخته
ای مرا از گور من انگیخته
چون ستاره، با دو بال زرنشان
آمده از دوردست آسمان
از تو تنهاییم خاموشی گرفت
پیکرم بوی همآغوشی گرفت
جوی خشک سینه‌ام را آب، تو
بستر رگ‌هام را سیلاب، تو
در جهانی این‌چنین سرد و سیاه
با قدم‌هایت قدم‌هایم به‌راه

ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
گیسویم را از نوازش سوخته
گونه‌هام از هُرم خواهش سوخته
آه، ای بیگانه با پیراهنم
آشنای سبزه‌زارانِ تنم

آه، ای روشن طلوع بی‌غروب
آفتاب سرزمین‌های جنوب
آه، آه ای از سحر شاداب‌تر
از بهاران تازه تر، سیراب تر
عشق دیگر نیست این، این خیرگی‌ست
چلچراغی در سکوت و تیرگی‌ست
عشق چون در سینه‌ام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد
این دگر من نیستم، من نیستم
حیف از آن عمری که با «من» زیستم

ای لبانم بوسه گاه بوسه‌ات
خیره چشمانم به راه بوسه‌ات
ای تشنج‌های لذت در تنم
ای خطوط پیکرت پیراهنم
آه می‌خواهم که بشکافم ز هم
شادی‌ام یک‌دم بیالاید به غم
آه می‌خواهم که برخیزم ز جای
همچو ابری اشک ریزم هایهای

این دلِ تنگِ من و این دود عود؟
در شبستان، زخمه‌های چنگ و رود؟
این فضای خالی و پروازها؟
این شب خاموش و این آوازها؟

ای نگاهت لای‌لای سِحر بار
گاهوار کودکان بی‌قرار
ای نفس‌هایت نسیم نیم‌خواب
شُسته از من لرزه‌های اضطراب
خُفته در لبخند فرداهای من
رفته تا اعماق دنیاهای من

ای مرا با شعور شعر آمیخته
این همه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی
لاجرم شعرم به آتش سوختی


فروغ فرخ‌زاد
از مجموعۀ «تولدی دیگر»




Saturday, May 7, 2011

زلال که باشی آسمان در تو پیداست




پرسیدم..... ،

چطور ، بهتر زندگی کنم ؟

با كمی مكث جواب داد :

گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ،

با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ،

و بدون ترس برای آینده آماده شو .

ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .

شک هایت را باور نکن ،

وهیچگاه به باورهایت شک نکن .

زندگی شگفت انگیز است ، در صورتیكه بدانی چطور زندگی کنی .

پرسیدم ،

آخر .... ،

و او بدون اینكه متوجه سؤالم شود ، ادامه داد :

مهم این نیست که قشنگ باشی ... ،

قشنگ این است که مهم باشی ! حتی برای یک نفر .

كوچك باش و عاشق ... كه عشق ، خود میداند آئین بزرگ كردنت را ..

بگذارعشق خاصیت تو باشد ، نه رابطه خاص تو با کسی .

موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن ..

داشتم به سخنانش فكر میكردم كه نفسی تازه كرد وادامه داد ...




هر روز صبح در آفریقا ، آهویی از خواب بیدار میشود و برای زندگی كردن و امرار معاش در صحرا میچراید ،

آهو میداند كه باید از شیر سریعتر بدود ، در غیر اینصورت طعمه شیر خواهد شد ،

شیر نیز برای زندگی و امرار معاش در صحرا میگردد ، كه میداند باید از آهو سریعتر بدود ، تا گرسنه نماند ..

مهم این نیست كه تو شیر باشی یا آهو ... ،

مهم اینست كه با طلوع آفتاب از خواب بر خیزی و برای زندگیت ، با تمام توان و با تمام وجود شروع به دویدن كنی ..

به خوبی پرسشم را پاسخ گفته بود ولی میخواستم باز هم ادامه دهد و باز هم به ... ،

كه چین از چروك پیشانیش باز كرد و با نگاهی به من اضافه كرد :

زلال باش .... ،‌ زلال باش .... ،

فرقی نمی كند كه گودال كوچك آبی باشی ، یا دریای بیكران ،

زلال كه باشی ، آسمان در تو پیداست






روز مادر بر تمامی مادران دنیا مبارک باد





Wednesday, May 4, 2011

ستاره روشن


يونسکو نهاد علمی- فرهنگی وابسته به سازمان ملل متحد، جايزۀ جهانی آزادی مطبوعات برای سال ۲۰۱۱ ميلادی را به احمد زيدآبادی، روزنامه نگار ايرانی، اهدا کرد.

زيدآبادی که به دنبال انتخابات رياست جمهوری در ايران بازداشت و در دادگاه به ۶ سال زندان، ۵ سال تبعيد به گناباد و محروميت دائمی از فعاليت های سياسی و اجتماعی محکوم شده است ، هم اکنون در زندان به سر می برد و مراسم اهدای جايزه با اشارۀ مکرر به آزاد نبودن وی برگزار شد.



خانم ايرينا بوکووا، مديرکل يونسکودر مراسم اهدای اين جايزه که در آخرين روز کنفرانس سالانۀ يونسکو برای بررسی ميزان آزادی مطبوعات در جهان و دفاع از رسانه ها در برابر يورش عليه استقلال آنها در واشينگتن برگزار شد، خانم ايرينا بوکووا، مديرکل يونسکو گفت: « انتخاب احمد زيدآبادی به عنوان برندۀ جايزه در سال ۲۰۱۱ به پيشنهاد دوازده تن از اعضای هيات داوران که جملگی روزنامه نگاران حرفه ای و مستقل هستند صورت گرفته است.»

مديرکل يونسکو افزود که برای دعوت از آقای زيدآبادی، با همسر وی تماس گرفته شد که او در پاسخ، به زندانی بودن و عدم امکان شرکت اين روزنامه نگار در مراسم اهدای جايزه اشاره کرد.

در کنفرانس سه روزۀ يونسکو برای بررسی ميزان آزادی مطبوعات در جهان، خانم هيلاری کلينتون، وزير امورخارجۀ آمريکا نيز طی پيامی ویدئویی با تاکيد براين که دولت ها بايد حقوق اعضای خانوادۀ مطبوعات را پاس بدارند گفت: « امروزه، در چندين کشور، روزنامه نگاران، وبلاگ نويسان و ساير افرادی که در امر مبادلۀ اطلاعات عمومی فعالند، توسط کسانی که از انتشار آزادانۀ اطلاعات بيمناکند، سانسور می شوند، مورد تهديد قرار می گيرند، به زندان می افتند و در مواقعی نيز به قتل می رسند.»

خانم کلينتون گفت: « قرن بيست و يکم عرصه های گسترده تری را در دسترس روزنامه نگاران قرار داده، ولی در همان حال خطرهای جديدی نيز آزادی بيان را تهديد می کند. ما بايد به تلاش خود ادامه دهيم تا روزنامه نگاران و شهروندان در همه جا، در ابراز عقايد خود آزاد باشند.»

جايزۀ جهانی آزادی مطبوعات، در سال ۱۹۹۷ ميلادی از سوی يونسکو به نام «گيلرمو کانو ايسازا» روزنامه نگار فقيد کلمبيايی به وجود آمد و هر سال در سوم ماه مه که روز جهانی آزادی مطبوعات ناميده شده، برای قدردانی، به يک فرد، يا سازمان و يا نهادی که سهم ارزنده ای در دفاع و يا ترويج آزادی مطبوعات در جهان داشته اند، اهدا می شود.

«گيلرمو کانو ايسازا» روزنامه نگار کلمبيايی در ۱۷ دسامبر سال ۱۹۸۶ به هنگام خروج از ساختمان روزنامۀ « ال اسپکتادور» در بوگوتا مورد سوقصد دو تروريست مافيای مواد مخدر قرار گرفت و در دم جان سپرد. او در گزارشهای خود با شجاعت، تاثير مسموم اعمال مافيای مواد مخدر بر اعتبار کشور و ملت کلمبيا و آسيب های پردامنۀ اجتماعی ناشی از قاچاق مواد مخدر را به شيوه های جذاب و گوناگون مورد تاکيد قرار می داد.

در مراسم اهدای جايزه سال يونسکو به آقای زيدآبادی اين نکته نيز يادآوری شد که علاوه بر او، دست کم ۲۶ روزنامه نگار ديگر هنوز در زندان های جمهوری اسلامی ايران به سر می برند.

همراه با لوح «روز جهانی آزادی مطبوعات» به نام يونسکو – گيلرمو کانو، يک جايزۀ نقدی ۲۵ هزار دلاری نيز به احمد زيدآبادی تعلق گرفت.

پیام احمد زیدادآبادی

احمد زیدآبادی در پیامی به مدیرکل یونسکو و حاضران در این مراسم از این که نتوانسته در این مراسم حضور یابد، عذر خواهی کرده و گفته است: «همانطور که احتمالا می‌دانيد دادگاه انقلاب افزون بر ۶ سال زندان ۵ سال تبعيد و محروميت از فعاليت هميشگی سياسی اجتماعی مطبوعاتی و حزبی مرا برای تمام عمرم از هر گونه گفتن و نوشتن محروم کرده است از اين رو هر گونه پيامی صرفا بر دامنه‌ درد و رنج خود و خانواده‌ام می‌افزايد. »


همسر و فرزندان احمدزیدآبادی-عکس از ادوار نیوز
احمد زید آبادی در ادامه اضافه کرده است : «به رغم اين محدوديت ها، من مايلم تا اين را روشن سازم که من در حرفه خود جز قلم و زبان ابزاری در اختيار نداشتم و در به کارگيری اين دو نيز از دايره به غايت تنگ و توان فرسای قوانين شان پا فرا‌تر نگذاشتم.»

وی همچنین در پیام خود آورده است: «در دوران زندان من به طور مداوم تلاش می‌کنم تا ببخشم اما نمی توانم فراموش کنم.»

احمدی زیدآبادی در ادامه پیام خود این جایزه را به تمام زندانیان عقیدتی در ایران، « همه همکاران زندانی و يا تبعيدی‌» و همچنین به همسر و فرزندانش خود تقدیم کرده است.

احمد زیدآبادی اضافه کرده است:«من همچنين اين جايزه را تقديم می‌کنم به مادر سهراب اعرابی و همه مادران دل‌شکسته‌ای که فرزندان‌شان هرگز به خانه باز نگشتند. به همه مادران و خواهران و دختران و فرزندانی که در فراق و هجران عزيزان در بند خود اشک بر گونه‌هايشان خشکيده نمی‌شود. »

سال گذشته نيز انجمن بين المللی روزنامه ها، جايزۀ خود به نام « قلم طلايی» را به اين روزنامه نگار ايرانی اهدا کرده بود.